فنجان سرامیکی SUNPIO کد 70 - 1300
۱۱۵,۰۰۰ تومان
کتاب کاترینا توفان مورد علاقه ی من است
۷,۰۰۰ تومان
193
نفر در حال مشاهده محصول هستند
- تضمین اصالت و کیفیت کالا
- ارسال با پست پیشتاز
- تضمین کمترین قیمت
- پشتیبانی ۲۴ ساعته
1 عدد در انبار
1 عدد در انبار
قیمت محصول:
۲۲,۰۰۰ تومان
ارسال رایگان برای سفارش های بالای 900 هزار تومان
چنان چه جمع صورت حساب شما بالای 900 هزار تومان شود هزینه پست برای شما به صورت رایگان محاسبه خواهد شد.
پرداخت درب منزل
بعد از دریافت سفارش
تضمین قیمت محصولات
کمترین قیمت در سطح اینترنت
امکان مرجوع کردن سفارش
در صورت عدم رضایت
تضمین کیفیت و اصالت
فروش مستقیم از شرکت
ارسال سریع سفارشات
با پست پیشتاز
مجموعه داستان «مردی که گورش گم شد» نوشتهی «حافظ خیاوی» است. این مجموعه هفت داستان با عنوانهای «روزه ات را گیلاس باز کن»، ««آنها چه جوری می گریند»، «چشم های آبی عمو اسد»، «صف دراز مورچگان»، «مردی که گورش گم شد»، «ماه بر گور می تابد» و «مردها کی از گورستان می آیند» را دربردارد. این کتاب در سال 87 جایزهی اول داستان کوتاه مسابقهی «روزی روزگاری» را از آن خود کرده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «گورم پنجاه متری از جاده دور است. چند روز که بگذرد، خاک و شن رویش را میگیرد. کهنهاش میکند و شبیه همین بیابان میشود و راستی گورم گم میشود. خوب نیست آدم گورش گم بشود. جایی چال شود که کسی نداند. وقتی زنده بودم هیچ اهمیتی نمیدادم که بعد از مردنم کجا گورم کنند، کسی برایم گریه بکند یا نکند. ولی الان دوست داشتم که کسی روی خاکم گریه کند.» کتاب مردی که گورش گم شد را نشر «چشمه» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
قسمت هایی از کتاب مردی که گورش گم شد
دستم را بسته اند. با دست بند از پشت بسته اند و پشت وانتی انداخته اند. کف وانت لخت لخت است. نشسته ام روی آهن سرد و تکیه داده ام به دیواره ی فلزی. چشمم را نبسته اند. اول بستند و بعد باز کردند. مرد چاق گفت که باز کنند و مرد لاغر باز کرد. بعد از این که چشمم را باز کردند، فهمیدم کدام یکی چاق بود، کدام لاغر. سه نفر بودند، مرا انداختند پشت وانت، در پشتی را بستند و رفتند جلو نشستند. نفهمیدم هم کی کجا نشست، کی راند. فقط فهمیدم که هر سه رفتند و نشستند. وقتی ماشین راه افتاد، صبح بود. صبح صبح هم نبود، خورشید درآمده بود. به من هیچی نگفتند. نگفتند کجا می رویم، کجا می برندم. پرسیدم. از همان مرد چاق پرسیدم. فکر کردم از او باید بپرسم. ولی چیزی نگفتند، هیچ کدام چیزی نگفتند. نه چیزی گفتند، نه فحش دادند. فقط یک بار حرف زدند. مرد چاق حرف زد. گفت: «چشمش را باز کن.»
وزن | 110 گرم |
---|---|
نویسنده | حافظ خیاوی |
انتشارات | نشر چشمه |
سال انتشار | 1399 |
نوبت چاپ | یازدهم |
سایز | رقعی |
جنس جلد | شومیز |
امتیاز 0 از 5
0 دیدگاه
امتیاز 5 از 5
0
امتیاز 4 از 5
0
امتیاز 3 از 5
0
امتیاز 2 از 5
0
امتیاز 1 از 5
0
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب مردی که گورش گم شد” لغو پاسخ
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.