-10%ناموجود
کتاب تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره ی دنیا بداند
۳۰,۰۰۰ تومان
کتاب مبانی موفقیت
۸۹,۹۰۰ تومان
124
نفر در حال مشاهده محصول هستند
- تضمین اصالت و کیفیت کالا
- ارسال با پست پیشتاز
- تضمین کمترین قیمت
- پشتیبانی ۲۴ ساعته
ناموجود
ناموجود
قیمت محصول:
۶۵,۰۰۰ تومان قیمت اصلی ۶۵,۰۰۰ تومان بود.۵۸,۵۰۰ تومانقیمت فعلی ۵۸,۵۰۰ تومان است.
ارسال رایگان برای سفارش های بالای 900 هزار تومان
چنان چه جمع صورت حساب شما بالای 900 هزار تومان شود هزینه پست برای شما به صورت رایگان محاسبه خواهد شد.
پرداخت درب منزل
بعد از دریافت سفارش
تضمین قیمت محصولات
کمترین قیمت در سطح اینترنت
امکان مرجوع کردن سفارش
در صورت عدم رضایت
تضمین کیفیت و اصالت
فروش مستقیم از شرکت
ارسال سریع سفارشات
با پست پیشتاز
پرفروشترین کتاب «نیویورک تایمز» و «یو.اس.ای.تودی» برگزیده لیست تابستانه آمازون پیشنهاد شده توسط اوپرا وینفری این کتاب که یادآور آثار آگاتا کریستی است، سفر تفریحی یک خبرنگار زن به نام لو بلک لاک را روایت میکند. او قرار است با یک کشتی لوکس سفر تفریحی یک هفتهای داشته باشد، اما این کشتی تنها چند کابین دارد که هر کدام آبستن حوادثی بسیار شگفتانگیز و گاه غیرقابل باور است… در قسمتی از کتاب میخوانییم: سر جایم خشکم زده بود و بدن گرم دلایلا که نفسنفس میزد را در بغل گرفته بودم و سعی میکردم بشنوم. هیچ. و بعد یکهو خیالم راحت شد. حتماً دِلایلا زیر تختم قایم شده بود و وقتی به خانه آمدم در اتاق را به رویش بسته بودم. یادم نمیآمد که در را بسته باشم، اما ممکن بود وقتی به خانه آمده بودم ناخودآگاه این کار را کرده باشم. راستش چیز زیادی از ایستگاه مترو به بعد یادم نمیآمد. در راه خانه که بودم سردردم شروع شده بود و حالا که از وحشتم کم میشد، احساس میکردم از پایین جمجمهام از سر گرفته میشود. واقعاً نباید وسط هفته نوشیدنی میخوردم. وقتی بیست سالم بود این کار ایرادی نداشت، اما دیگر مثل قبل نمیتوانستم از پس خماری بربیایم. دلایلا در بغلم ناراحت بود، تکان میخورد و پنجههایش را در بازوهایم فرو میکرد، رهایش کردم و رُبدوشامبرم را پوشیدم و کمربندش را به دور خودم محکم کردم. بعد او را برداشتم تا به درون آشپزخانه پرتابش کنم. اما وقتی در اتاق را باز کردم، مردی آنجا ایستاده بود. تلاش برای به یاد آوردن ظاهرش بیفایده بود، زیرا حدود بیستوپنج بار با پلیس دربارهاش صحبت کردم و نتیجهای نداشت. مدام میپرسیدند: «حتی یه خرده از پوست مچ دستش رو هم ندیدی؟» نه، نه و نه. سوئیشرت گشادی پوشیده بود و دستمالی دور بینی و دهانش بسته بود و همهچیز در سایه قرار داشت. بهجز دستانش. دستکش لاستیکی پوشیده بود. همین بود که بهشدت مرا ترساند. دستکشها داد میزدند: «کارم رو بلدم.»، یعنی «آماده اومده م.»، یعنی «دنبال چیزی بهجز پولتم.» لحظهای طولانی همانطور روبهروی هم ایستادیم درحالیکه چشمهای براقش در چشمهایم قفل شده بود.
امتیاز 0 از 5
0 دیدگاه
امتیاز 5 از 5
0
امتیاز 4 از 5
0
امتیاز 3 از 5
0
امتیاز 2 از 5
0
امتیاز 1 از 5
0
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب زنی در کابین 10” لغو پاسخ
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.