برخیز ای موسی
برخیز ای موسی ۱۴۸,۵۰۰ تومان
بازگشت به محصولات

وداع با اسلحه

150 نفر در حال مشاهده محصول هستند

ناموجود

ناموجود

قیمت محصول:​

۶۱,۲۰۰ تومان

ارسال رایگان برای سفارش های بالای 900 هزار تومان

چنان چه جمع صورت حساب شما بالای 900 هزار تومان شود هزینه پست برای شما به صورت رایگان محاسبه خواهد شد.

پرداخت درب منزل

بعد از دریافت سفارش

تضمین قیمت محصولات

کمترین قیمت در سطح اینترنت

امکان مرجوع کردن سفارش

در صورت عدم رضایت

تضمین کیفیت و اصالت

فروش مستقیم از شرکت

ارسال سریع سفارشات

با پست پیشتاز

معرفی کتاب وداع با اسلحه
کتاب وداع با اسلحه نوشته‌ی ارنست همینگوی که یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های تاریخ محسوب می‌شود به بهترین شکل ممکن درد نسل خالق اثر را در زمان جنگ جهانی اول بیان می‌کند. وداع با اسلحه فقط یک رمان جنگی نیست بلکه داستانی عاشقانه‌ و پرشور نیز روایت می‌شود.

رمان وداع با اسلحه (A Farewell to Arms) به ماجرای جوانی آمریکایی با نام فردریک هنری می‌پردازد که در شمال ایتالیا به زندگی خود مشغول است اما جنگ جهانی اول آغاز شده و وی نیز برای جنگ به ارتش این کشور می‌پیوندد و در آمبولانس به خدمت مشغول می‌شود. هنری هم در جنگ مجروح می‌شود و برای درمان به بیمارستانی در میلان فرستاده می‌شود. در این شرایط، علاقه‌ای میان هنری و کاترین به وجود می‌آید. هنری که از جنگ بیزار است مجدداً به جنگ می‌رود.

این کتاب یکی از درخشان‌ترین رمان‌های مربوط به جنگ جهانی اول است که براساس تجربه‌های نویسنده‌ نوشته شده است. شخصیت هنری و اتفاقاتی که برای او رخ می‌دهد بسیار به شرایط ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) در جنگ جهانی اول نزدیک است.

مهم‌ترین عاملی که این رمان را با سایر آثار همینگوی متفاوت می‌کند پایان آن است و براساس ادعای نویسنده، وی 36 پایان گوناگون برای رمان وداع با اسلحه در نظر گرفته بود که در نهایت، داستان به آنچه خواهید خواند تبدیل شده است. این کتاب یکی از معروف‌ترین آثار ارنست همینگوی است و به عنوان یک اثر به یاد ماندنی و شاهکاری بی‌بدیل در میان طرفداران ادبیات شناخته می‌شود.

تاکنون کتاب وداع با اسلحه چندین بار مورد اقتباس قرار گرفته که معروف‌ترین آن به کارگردانی فرانک بورزیگی در سال 1932 ساخته شده است.

جملات برگزیده رمان وداع با اسلحه:

– وقتی عاشق باشی، دوست داری کاری برای عشقت انجام بدی. دوست داری فداکاری کنی. آرزوی خدمتگزاری داری.

– در تاریکی به یکدیگر نگاه کردیم. به نظرم بسیار زیبا بود. دستش را گرفتم. اجازه داد دستش را نگه دارم. بازویم را زیر دستش گذاشتم.

– تو فقط مال خودمی. واقعیت اینه و اینکه هیچ‌وقت متعلق به هیچکس نبودی. اما اگر هم بوده باشی، برای من فرقی نمی‌کنه. ازشون نمی‌ترسم. ولی راجع به اونا با من حرف نزن. وقتی یک مرد با یک دختر وقت می‌گذرونه، اون دختر کی بهش می‌گه که دستمزدش چقدر شده؟

نکوداشت‌های کتاب وداع با اسلحه:

– شگفت‌انگیز. (New York Times)
– زینتی ارجمند در ادبیات آمریکا. (Washington Times)
– وداع با اسلحه گوهری گران بها است. (NPR)

ارنست همینگوی را بیشتر بشناسیم

ارنست همینگوی نویسنده‌ی بزرگ آمریکایی در سال 1899 متولد شد. در جنگ جهانی اول داوطلبانه به عنوان راننده‌ی آمبولانس در جبهه‌ی ایتالیا مشغول به خدمت شد و بعد از جراحتی سخت به آمریکا بازگشت. همینگوی در سال 1929 «وداع با اسلحه» را نوشت. کتاب دیگر همینگوی «پیرمرد و دریا» است که او را در سال 1953 شایسته دریافت جایزه پلیتزر «Pulitzer» کرد. همچنین در سال 1954 به خاطر سبک قدرتمندش در هنر داستان‌سرایی موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل شد. همینگوی نویسنده‌ای است چیره‌دست که کوچک‌ترین زوایای صحنه را از قلم جا نمی‌اندازد و با احساسِ قوی خود، آن‌چنان محیط اطراف را توصیف می‌کند که گویی انسان، داستانی زنده را پیش روی خود می‌بیند.

در بخشی از کتاب وداع با اسلحه می‌خوانیم:

وقتی به خط مقدم برگشتم، هنوز در همان خانه زندگی می‌کردیم. جنگ‌افزارهای بیشتری در روستاهای اطراف مستقر شده بود و بهار هم از راه رسیده بود. کشتزارها سبز شده بود و تاکستان‌ها جوانه زده بودند. درخت‌هایی که در امتداد خیابان بودند، برگ‌های کوچکی درآورده بودند و نسیم ملایمی از جانب دریا می‌وزید. چشمم را به تپه‌های شهر، قلعه‌ی قدیمی‌ای که در دل آن بود، کوهستان قهوه‌ای‌رنگِ اطراف و دامنه‌ی آن که اندکی سبز شده بود، دوختم.

تسلیحات بیشتری داخل شهر بود، بیمارستان‌های بیشتری زده بودند، در خیابان آدم با مردها و گاهی زن‌های انگلیسی برمی‌خورد؛ چند خانه‌ی دیگر هم خمپاره خورده بودند. هوا گرم و مثل بهار مطبوع بود و من از لابه‌لای درختان و خیابانی که از نور روی دیوار جان می‌گرفت، عبور کردم و متوجه شدم که هنوز در همان خانه‌ زندگی می‌کنیم. خانه‌ دقیقاً به همان شکلی که آن را ترک کرده بودم، باقی مانده بود. در باز بود و یک سرباز، بیرون زیر آفتاب و روی نیمکت نشسته بود.

یک آمبولانس چسبیده به در کناری منتظر بود. وارد که شدم، بوی سنگ‌های مرمر و بیمارستان می‌آمد. انگار همه چیز مانند همان موقعی بود که آنجا را ترک کرده بودم، با این تفاوت که الآن بهار بود. از کنار در اتاق به سالن نگاه کردم و سرهنگ را دیدم که پشت میزش نشسته بود. پنجره باز بود و آفتاب به داخل می‌تابید. او مرا ندید و من مردد شدم که آیا داخل شوم و به او گزارش دهم، یا اول به طبقه‌ی بالا بروم و حمام کنم. تصمیم گرفتم به طبقه‌ی بالا بروم.

جنس جلد

انتشارات

سال انتشار

سایز

مترجم

نویسنده

0 دیدگاه
0
0
0
0
0

نقد و بررسی‌ها

حذف فیلترها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “وداع با اسلحه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما باید وارد سیستم شوید تا بتوانید عکس ها را به بررسی خود اضافه کنید.

Suggested products

محصولات پیشنهادی