رمان اسب رقصان

درباره ی کتاب:
در گوشه ای از لندن، هنری لاشاپل که پنجاه سال پیش در فرانسه در یک آموزشگاه سوارکاری مخصوص نخبگان تعلیم دیده است، به نوه و اسبش می آموزد چگونه بر نیروی جاذبه ی زمین غلبه کنند و حرکات نمایشی انجام دهند. سپس مشکلاتی پیش می آید و سارای چهارده ساله مجبور می شود خود به تنهایی کار را ادامه دهد. ناتاشا مکولی، وکیل و حقوقدان به اجبار با همسر سابقش در یک خانه زندگی می کند، زندگی او مختل شده و توانایی حرفه ای اش به دلایلی زیر سوال رفته است. وقتی بازی روزگار سارا را در مسیر او قرار می دهد، این فرصت نصیب ناتاشا می شود تا به زندگی خود سر و سامانی بدهد. اما او نمی داند که سارا رازی در دل دارد… رازی که زندگی همه ی آنها را تغییر خواهد داد…
گزیده ای از متن:
ناتاشا هر روز بچه های پناهنده را می دید، بچه های مشکل دار، جوانان پناهنده یا فراموش شده، نوجوانانی که هرگز در عمرشان یک کلمه تعریف و تمجید نشنیده اند یا هیچ آغوش حمایتگری به رویشان گشوده نشده است. آنها خیلی زود چهره ی خشنی به خود می گرفتند و بقا تحت هر شرایطی تمام هم و غمشان می شد. ناتاشا باور داشت که می تواند بفهمد چه کسی دارد دروغ می گوید: دخترهایی که ادعا می کردند والدینشان بد دهن هستند و دیگر نمی خواستند با آنها زندگی کنند، پناهجویانی که قسم می خورند یازده دوازده سال بیشتر ندارند، با وجودی که رد ریش و سبیل در صورتشان کاملا مشهود بود. ناتاشا به دیدن بزهکاران تکراری در چرخه ای بی پایان از سوء رفتار و ندامت مورد ادعا عادت داشت. اما در مورد علی احمدی او را به راستی تکان داده بود…