گیرنده شناخته نشد

186 نفر در حال مشاهده محصول هستند

ناموجود

ناموجود

قیمت محصول:​

۱۵,۰۰۰ تومان

ارسال رایگان برای سفارش های بالای 900 هزار تومان

چنان چه جمع صورت حساب شما بالای 900 هزار تومان شود هزینه پست برای شما به صورت رایگان محاسبه خواهد شد.

پرداخت درب منزل

بعد از دریافت سفارش

تضمین قیمت محصولات

کمترین قیمت در سطح اینترنت

امکان مرجوع کردن سفارش

در صورت عدم رضایت

تضمین کیفیت و اصالت

فروش مستقیم از شرکت

ارسال سریع سفارشات

با پست پیشتاز

کتاب گیرنده شناخته نشد، داستان مرگ یک رابطه
کتاب گیرنده شناخته نشد Address Unknownاثر کاترین کرسمن تیلور در سال 1938 منتشر شد. این داستان ابتدا در مجله «استوری» Story چاپ شد که پس از نمایان شدن ارزش ادبی‌اش تیلور آن را در قالب کتاب راهی بازار کرد. کتاب پس از انتشار، بسیار پرفروش بود و حدود چند صد هزار نسخه از آن در فرانسه به فروش رفت.
کتاب گیرنده شناخته نشد داستان دو دوست نزدیک به نام‌های مارتین و ماکس است که در سانفرانسیسکو به فروش آثار هنری مشغول هستند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند پس از مهاجرت مارتین به آلمان رابطه‌شان را از طریق نامه‌نگاری ادامه دهند. اولین نامه‌هایشان شرح دلتنگی و صمیمیت از دست رفته‌ بین‌شان است ولی پس مدتی که مارتین در آلمان زندگی می‌کند اوضاع تغییر می‌کند. مارتین زمانی به آلمان نقل مکان می‌کند که هیتلر در حال قدرت گرفتن است و حکومت نازی تاثیرات مخرب خود را بر مردم جامعه می‌گذارد. مارتین طی نامه‌هایی کوتاه و تند که برای دوست یهودی‌اش ماکس می‌فرستد تاثیرپذیری از فاشیسم و آلمان دهه سی میلادی را به تصویر می‌کشد. او در این داستان مدتی دلباخته‌ی خواهر ماکس، گریزل می‌شود ولی آن را بیان نمی‌کند و با دور از دسترس و بی‌نام و نشان بودن خود در نامه‌های آخر مرگ یک رابطه را بیان می‌کند.
در بخشی از کتاب گیرنده شناخته نشد می‌خوانیم
در عین ناامیدی به تو متوسل می‌شوم. نمی‌توانستم یک ماه دیگر صبر کنم، به همین خاطر اطلاعاتی درباره‌ی سرمایه‌گذاری‌هایت برایت می‌فرستم. شاید بخواهی تغییراتی در آن بدهی. آن وقت من هم می‌توانم درخواست تجدید نظرم را ضمیمه‌ی نامه‌ی بانک کنم. ماجرا به گریزل مربوط است. حدود دو ماه هیچ خبری از او نبود و حالا کم کم شایعاتی به گوشم می‌رسد. شایعاتی دهان به دهان بین یهودی‌ها گشته و از آلمان به من رسیده، شایعاتی آن‌قدر وحشتناک که اگر پای گریزل در میان نبود، دل و جرئت نداشتم به آن‌ها گوش کنم. اما چاره‌ای نیست. باید بفهمم چه اتفاقی برایش افتاده. باید مطمئن شوم.
او یک هفته در تئاتر برلین بازی کرده. بعد تماشاچی‌ها او را هو کرده‌اند، به جرم این که یهودی است. این دختر محشر ما عجب کله‌شق و لجباز است! توی رویشان ایستاده و با افتخار گفته که بله، من یهودی هستم. تعدادی از تماشاچی‌ها بهش حمله کرده‌اند. او به پشت صحنه فرار کرده. لابد کسی آن‌جا کمکش کرده، چون در حالی که کلی آدم دنبالش بوده‌اند توانسته فرار کند و چندین روز در زیرزمین خانه‌ی یک خانواده‌ی یهودی پنهان شود. بعد تا جایی که می‌شده تغییر قیافه داده و به سمت جنوب حرکت کرده، به این امید که پیاده خودش را به وین برساند. جرئت نکرده سوار قطار شود. به خانواده‌‌ای که بهشان پناه برده بود گفته اگر بتواند خودش را به دوستانی در مونیخ برساند، جایش امن خواهد بود. امیدم این است که پیش تو آمده باشد، چون به وین نرسیده. مرا بی‌خبر نگذار، مارتین. و اگر پیش تو نیامده، لطفا بی‌سروصدا پرس‌وجو کن که چه بر سرش آمده. من این‌جا آرام و قرار ندارم. شب و روز از این فکر در عذابم که آن موجود شجاع‌ نازنین ما کیلومترها در کشور دشمن پیاده این طرف و آن طرف می‌رود و سرگردان است، آن هم در آغاز زمستان. خدا کند خبری بدهی که آرام شوم.

جنس جلد

انتشارات

سال انتشار

سایز

مترجم

نویسنده

0 دیدگاه
0
0
0
0
0

نقد و بررسی‌ها

حذف فیلترها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “گیرنده شناخته نشد”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما باید وارد سیستم شوید تا بتوانید عکس ها را به بررسی خود اضافه کنید.

Suggested products

محصولات پیشنهادی